
نه صبر به دل مانده نه در سینه قرار - محمد طاهری
برچسب ها
متن قطعه : نه صبر به دل مانده نه در سینه قرار
نه صبر به دل مانده نه در سینه قرارم بگذار چو آتش ز جگر شعله بر آرم گر زحمتت افتد که نهی پای به چشمم بگذار که من چشم به پایت بگذارم یک لحظه بزن بر رخ من خنده که یک عمر با یاد لبت خنده کنان اشک ببارم خجلت کشم از دیده و از گریه عمرم گر پیشتر از آمدنت جان بسپارم بگذاشته ام بر روی خاک حرمت رو شاید گنه از چهره بشویی به غبارم حیف از تو عزیزی که منت یار بخوانم لیکن چه کنم جز تو کسی یار ندارم شامم شده تاریک تر از صبح قیامت روزم شده بی روی تو همچون شب تارم ای منتظر منتظران یوسف زهرا پائیزه شده بی گل روی تو بهارم دادند مرا دیده که روی تو ببینم بی دیدن رخسار تو با دیده چه کارم مهرت نتوان کرد برون از دل گر خصم دو صد بار کشد بر سر دارم
نظر یا سوال خود را بنویسید