
سيري در نهجالبلاغه خطبه 210 - حجت الاسلام حسینی قمی
متن قطعه : سيري در نهجالبلاغه خطبه 210
بسم الله الرحمن الرحيم، ادامه خطبه 210 نهجالبلاغه را که هفته پيش مطرح کرديم، کسي به اميرالمؤمنين عرض کرد آيا اين رواياتي که دست مردم هست درست است يا نه؟ حضرت اين خطبه طولاني را بيان کردند و آنچه در ميان مردم هست، روايات چند دسته هست. فرمودند: يک عده منافقيني هستند که دروغ ميگويند اگر ميگويند: مسلمان هستيم. اسلامشان ساختگي است. «يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ» به پيامبر نسبت دروغ ميدهند. حتي خود پيامبر فرمود: در زمان حياتشان فرمودند که بعضي دارند به من نسبت دروغ ميدهند. يک عده اينطور هستند بعد حضرت اشاره کردند چرا منافقين در قرآن اوصافشان بيان شده و منافقين بعد از مرگ پيامبر، رحلت پيامبر از بين نرفتند. اينها ماند و تعبير حضرت اين است «جَعَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ» حاکمان اينها را بر گرده مردم سوار کردند و دنيا را با هم خوردند. «فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا» در يک فراز ديگر حضرت ميفرمايد: بعضي از اصحاب بودند که تمام وقت در محضر پيغمبر بودند، هرچه از پيامبر ميشنيدند کامل دريافت ميکردند و اگر پيامبر سخني نميفرمودند، اينها از رسول خدا سؤال ميکردند، صحابي که دائماً با پيامبر خلوت داشت، جلسه داشت و اگر پيامبر سخن نميفرمود از پيامبر سؤال ميکرد، هيچکسي نبود غير از اميرالمؤمنين. در مورد عظمت علمي اميرالمؤمنين هيچکسي ترديد نکرده است. علامه اميني(ره) در الغدير مفصل نوشتند که اين خلفا چقدر در مسائل علمي به اميرالمؤمنين مراجعه ميکردند. دهها بار، اين جمله معروف که اگر اميرالمؤمنين به فرياد ما نرسيده بود، ما از بين ميرفتيم. حضرت ميفرمايد: «وَ لَيْسَ كُلُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ» همه اصحاب پيامبر اينطور نبودند که مسأله از پيامبر بپرسند. سؤال کنند و چيزي ياد بگيرند. وقتي اميرالمؤمنين در بالاي منبر ميفرمود: من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين بلد هستم و هرچه ميخواهيد از من بپرسيد، الآن چقدر عالمان دين ما غصه ميخورند، کاش آن زمان مردم درک و شعور داشتند و اين مبهمات ديني را از اميرالمؤمنين ميپرسيدند. معروف است که کسي بلند ميشود و ميپرسد که تعداد موي سر و صورت من چقدر است؟ از باب استهزاء ميپرسد، آن جواب تاريخي که حضرت به او دادند. حضرت فرمودند: همه اصحاب رسول خدا اينطور نبودند که سؤال کنند از پيامبر و چيز ياد بگيرند. «حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِيءَ الْأَعْرَابِيُّ وَ الطَّارِئُ» اينها نشسته بودند، بلا تشبيه عالمان بزرگي که ما داشتيم و از دست رفتند، چقدر شاگردان اينها حسرت ميخورند کاش يکبار ديگر آيت الله العظمي بروجردي بود و ميتوانستيم شيخ مفيد را درک کنيم. اينها خاک پاي اميرالمؤمنين هستند، الآن همه حسرت ميخورند که کاش بودند و ما مسائل ديني خود را ميپرسيديم. آنوقت حضرت ميفرمايد: اينها نشسته بودند ببينند باديه نشيني نميآيد يک چيزي از پيامبر بپرسد؟ «الطاري» تازه وارد است. تازه واردي ميآيد از پيامبر چيزي بپرسد و در حاشيهاش ما هم چيزي ياد بگيريم؟ «فَيَسْأَلَهُ ع حَتَّى يَسْمَعُوا» منتظر بودند بيايد. «وَ كَانَ لَا يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ» اما من هرچه به ذهنم ميرسيد بلافاصله از رسول خدا سؤال ميکردم و اگر من سؤال نميکردم، پيامبر براي من بيان ميکردند. در کافي شريف تعبيري دارد از اميرالمؤمنين که شايد ادامه همين خطبه باشد. حضرت فرمود: «وَ قَدْ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص كُلَّ يَوْمٍ دَخْلَةً وَ كُلَّ لَيْلَةٍ» من هر روز يک جلسه خلوت و سري مخصوص با پيامبر داشتم و هر شب، روز يک جلسه اختصاصي ويژه و شب هم يک جلسه اختصاصي، آنوقت «دَخْلَةً فَيُخْلِينِي فِيهَا أَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ» آن جلسه را حضرت اختصاص به من ميدادند و ميگفتند: براي تو، نميگذاشتند کسي وارد شود. هرجا پيامبر ميرفت با او ميرفتند که جلسه را از دست ندهند. «وَ قَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ لَمْ يَصْنَعْ ذَلِكَ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ غَيْرِي» همه شاهد بودند پيامبر براي هيچکس اينطور وقت نميگذاشت که بگويد: صبح يک جلسه خصوصي و بعد از ظهر يک جلسه خصوصي. «فَمَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص آيَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا» آن آيه را پيامبر براي من ميخواندند. «وَ أَمْلَاهَا عَلَيَّ» املاء ميکردند، «فَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي» من مينوشتم. «وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا» تفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام را به من ميگفت. يک انسان عادي نميتواند همه اينها را در سينه بسپارد..
نظر یا سوال خود را بنویسید