
سيري در نهج البلاغه (شرح خطبه 77) - حجت الاسلام حسینی قمی
متن قطعه : سيري در نهج البلاغه (شرح خطبه 77)
بسم الله الرحمن الرحيم، چون در آستانه شبهاي قدر هستيم و فردا شب اولين شب از شبهاي قدر هست. دو تا از حکمتهاي اميرالمؤمنين که شرح حالي از زندگي اميرالمؤمنين هست را بگويم. يکي حکمت 104 هست، سيد رضي ميفرمايد: از اصحاب نزديک اميرالمؤمنين نوف بکالي است. گفتند: آنقدر به حضرت نزديک بود که شبها خانه حضرت ميماند و استراحت ميکرد،«رَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ [إِلَى] فِي النُّجُومِ» يک شب ديدم اميرالمؤمنين از بستر استراحت بيرون آمدند و به آسمان نگاه کردند. به من فرمودند: «فَقَالَ لِي يَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ» تو خوابي يا بيدار هستي؟ «فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» فرمود: بيدارم. «قَالَ يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ» خوشا به حال آنهايي که ميل و رغبتشان به آخرت است و در دنيا زاهدانه زندگي ميکنند. زهد در دنيا به معناي دست کشيدن از کار و کوشش و تلاش نيست، در مدينه هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين عمران و آباداني نداشت. زهد نه به معني اينکه شما کسب و کار و تجارت نداشته باشي. زهد به اين معني که دنيا مالک تو نباشد و تو مالک دنيا باشي. چقدر تعبير لطيف است که اميرالمؤمنين فرمود: بهترين زهد مخفيکردن زهد است. حضرت در اوج کار و تلاش اسير دنيا نبود. هيچ رغبتي به دنيا نداشت. «أُولَئِكَ قَوْمٌ» اگر کسي اسير دنيا نبود، «اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً» اينها کساني هستند که فرش آنها زمين است. بساطشان خاک نشين هستند. نه اينکه از وسايل زندگي استفاده نکنيم، در بند اين وسايل نباشيم. فکر نکنيم اگر روزي اينها را نداشتيم زمين و زمان را به هم بزنيم که ميخواهيم مدل خانه و فرش و پرده ما چنان باشد. زاهد زمين فرش زندگياش است و روي خاک به راحتي زندگي ميکند. بعضي بخاطر دکور خانه، مدل ماشين و خانه، فکر ميکند از هر راهي بايد تهيه کند، اگر اسير شديم ضرر ميکنيم. آب دنيا بهترين نوشيدني گوارا هست. دنبال نوشيدنيهاي حرام نبايد برويم. قرآن شعار اينهاست. شعار يعني لباس زيرين، قرآن هميشه همراهشان هست. دعا مثل پوشش سراسري هميشه همراهشان است. «ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ» اينها دنيا را به روش عيسي مسيح سپري ميکنند. شارحين نهجالبلاغه گفتند: اشاره به خطبه ديگري از حضرت هست، خطبه 160 حضرت مفصل در مورد زهد انبياء سخن گفتند. زهد پيامبر و زهد حضرت مسيح و داود، از جمله وقتي به زهد حضرت مسيح ميرسند، ميفرمايد: «فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ» بالش او يک سنگي بود و لباسهاي خشن ميپوشيد. خورشت او گرسنگي بود. نور شبش ماه بود، «وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا» سايهاش اين بود که در فصلي که از آفتاب ميخواست پناه بگيرد، خورشيد از آن طرف ميتابيد اين طرف مينشست. چيزي نداشت، «وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ» اگر کسي داشت و درست استفاده کرد، اشکالي ندارد. اميرالمؤمنين چهل هزار درهم در سال صدقات ميدادند ولي خودشان سادهترين زندگي را داشتند. حضرت به نوف فرمود: داود نبي هم در چنين ساعتي از شب براي مناجات بيدار ميشد. «يَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِي مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ» سحرگاهان هرکس دعا بکند، دعايش مستجاب ميشود. چرا حضرت داود را مثال زدند؟ چون داود ملک مفصلي داشت، ملک سليماني خيلي مفصل بود اما در عين حال اين ملک و حکومت او را از ياد خدا و مناجات غافل نميکرد. آدم ميتواند سليماني زندگي کند ولي مناجاتش سر جايش باشد. ميتواند داودي زندگي کند و سحر هم داشته باشد. بعضي فقيرانه زندگي ميکنند و حال مناجات هم ندارند. سليمان با آن عظمت و حضرت داود با آن حکومت گسترده، اميرالمؤمنين او را قاري بهشت صدا ميکند..
نظر یا سوال خود را بنویسید